عاشقم باش
نویسنده:
نجمه پژمان
امتیاز دهید
✔️ داستان زندگی دختر جوانی به نام شقایق است. شقایق در یک خانواده معمولی در جنوب شهر تهران زندگی میکرد. خواهر شقایق لیلی با احسان ازدواج کرده بود و در ظاهر زوج خوشبختی بودند. شقایق هم عمیقاً شوهر خواهرش را دوست داشت. زندگی آرام و خوبی داشتند تا اینکه پسر عموشون سعید بعد از سالها از ژاپن بر میگرده و آتش زیر خاکستر مانده عشق لیلی را با خواستگاری از شقایق روشن میکند. شقایق به سرعت او را رد میکنه ولی لیلی پنهانی با سعید قرار میذاره و تصمیم میگیره که از احسان جدا بشه و با سعید ازدواج بکنه. احسان که عاشقانه لیلی را دوست داشت , شکست عشقی بدی میخوره و ...
بخشی از کتاب:
به سرعت پله ها را دو تا یکی پیمودم و بی توجه به فاطمه که تو حیاط دبیرستان دنبالم می دوید و فریاد میزد وایسا دختر باهات کار دارم راهی منزل شدم.گامهایم را بلند تر برمی داشتم و به سرعت قدمهایم می افزودم،به خاطر عشق،به خاطر وجود نازنینی که داشت از راه می رسید اما نه،حتما” تا به حال رسیده بود. ناراحت بودم از اینکه چرا نتوانسته بودم به خاطر این امتحان لعنتی به استقبال عزیزترین فرشته زندگیم بروم،دوست داشتن هر چه زودتر به منزل برسم. شوق دیدار حواسم را پرت کرده بود و بی توجه به عابران پیاده تنه میزدم تا جائیکه یکی برگشت و با لحنی پر از تمسخر غضبناک نگاهم کرد و گفت:
– معذرت می خوام که به شما تنه زدم!
بر گشتم و تند نگاهش کردم انگار من از او طلبکار بودم،در حالیکه سعی می کردم دوباره به خود مسلط شوم خیلی سریع گفتم،ببخشید عجله دارم ودوباره راهم را در پیش گرفتم حتما در دلش کلی بد وبیراه نثارم می کرد. انگار این راه امروز انتهایی نداشت چون هرچه می رفتم به مقصد نمی رسیدم خدایا این مسیر طولانی پس کی تمام می شود؟
بیشتر
بخشی از کتاب:
به سرعت پله ها را دو تا یکی پیمودم و بی توجه به فاطمه که تو حیاط دبیرستان دنبالم می دوید و فریاد میزد وایسا دختر باهات کار دارم راهی منزل شدم.گامهایم را بلند تر برمی داشتم و به سرعت قدمهایم می افزودم،به خاطر عشق،به خاطر وجود نازنینی که داشت از راه می رسید اما نه،حتما” تا به حال رسیده بود. ناراحت بودم از اینکه چرا نتوانسته بودم به خاطر این امتحان لعنتی به استقبال عزیزترین فرشته زندگیم بروم،دوست داشتن هر چه زودتر به منزل برسم. شوق دیدار حواسم را پرت کرده بود و بی توجه به عابران پیاده تنه میزدم تا جائیکه یکی برگشت و با لحنی پر از تمسخر غضبناک نگاهم کرد و گفت:
– معذرت می خوام که به شما تنه زدم!
بر گشتم و تند نگاهش کردم انگار من از او طلبکار بودم،در حالیکه سعی می کردم دوباره به خود مسلط شوم خیلی سریع گفتم،ببخشید عجله دارم ودوباره راهم را در پیش گرفتم حتما در دلش کلی بد وبیراه نثارم می کرد. انگار این راه امروز انتهایی نداشت چون هرچه می رفتم به مقصد نمی رسیدم خدایا این مسیر طولانی پس کی تمام می شود؟
دیدگاههای کتاب الکترونیکی عاشقم باش
دقیقا!
به نظر منم خیلی عذاب آور بود ...(?)
چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ [/quote]
اینها نظر منه که با خواندن 5-10 صفحه از چندتا رومنس ایرانی و خلاصه پشت جلدشون حاصل شده:
1-نویسنده کتابها رو جوری نوشته که بیشتر پرفروش باشند تا پرمحتوی...(که با توجه به سرانه مطالعه در کشور تعجبی نداره!) در ضمن بیشتر نویسنده های این سبک هم قلم چندان قوی ای ندارن.
2- شخصیت پردازی ها(معمولا) بشدت ضعیف اند و بیشتر روی ظاهر کاراکترها تمرکز شده تا احساسات و خلق و خوشون.
3- داستانها معمولا از یک قالب مشخص تبعیت می کنند...(شخصیت خیلی فقیر یا خیلی ثروتمند که دوست داره مسیر زندگیش عوض بشه و آخرش هم که همه چیز بخوبی و خوشی تمام میشه!)
4- غیرواقع بینانه بودن حوادث داستان و همخوانی نداشتن با اوضاع اجتماعی....(که بنظر مهمترینشونه)
البته در نظر داشته باشید که با همه این اوصاف رومنس های زیبا هم داریم ولی بتعداد بسیار بسیار کم.
منم همین نظرو دارم...
آدم وقتی می خونتشون افسردگی می گیره...
دچار عذاب وجدان می شه!
من شخصا این کتابو به اونایی که خیلی احساساتی هستن پیشنهاد نمی کنم چون از کار و زندگیشون می افتن!(!)
از این کتاب خوشم نیومد ...:D
چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ :stupid: